۰
plusresetminus
تاریخ انتشاريکشنبه ۱۵ بهمن ۱۴۰۲ - ۰۰:۰۵
کد مطلب : ۵۶۵۱۱
شهید احمدرضا طاهری سودجانی:

به خاطر عشقی که به خدا داشتم، به جبهه رفتم

این راهی است که همه باید بروند؛ همه این راه را در پیش دارند و نوبت همه خواهد آمد. به خاطر عشقی که به خدا داشتم، به جبهه رفتم.
به خاطر عشقی که به خدا داشتم، به جبهه رفتم
به گزارش «جهانبین نیوز»، شهید احمدرضا طاهری سودجانی در بخشی از وصیت‌نامه خود می‌نگارد:

شهید احمدرضا طاهری سودجانی سی‌ام شهریور ۱۳۴۹ در شهر سودجان از توابع شهرستان شهرکرد به دنیا آمد. دانش‌آموز اول متوسطه در رشته اقتصاد بود. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. بیست و یکم تیر ۱۳۶۵ در جزیره مجنون عراق براثر موج گرفتگی به شهادت رسید. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش قرار دارد.

وصیت‌نامه شهید احمدرضا طاهری سودجانی
باسلام و درود بر شهیدان و شهیدپروران انقلاب اسلامی ایران اسلامی که هرروز و همیشه درراه قرآن و اسلام می‌جنگند و به شهادت می‌رسند و این مطلب را که می‌نویسم یک سفارش است و بر همه مسلمانان جهان واجب است و این‌یک وصیت است و سفارش من نسبت به مادرم که من چهارشنبه شاید راه در پیش دارم و می‌خواهم بروم و این راهی است که همه مردان خدا می‌روند.

سفارش من به شما این است که اولاً از شما طلب بخشش دارم و امیدوارم مادرم مرا به بزرگی خودش که شب‌ها در زمان کودکی من در کنارم نشسته‌ای و به من محبت کرده‌ای.

مادرم اگر من به شما بی‌حرمتی کرده‌ام شما باید مرا ببخشید. ان‌شاءالله که مرا می‌بخشید. چون این راهی است که همه باید بروند و همه این راه را در پیش دارند و نوبت همه خواهد آمد؛ که به قول باباطاهر که می‌گوید:

رفیقان می‌روند نوبت به‌نوبت                   وای آن ساعت که نوبت و امن آیو

و من که خودم نمی‌توانم بروم، ولی به خاطر عشقی که به خدا داشتم، به جبهه رفتم. هیچ‌گاه از مرگ نمی‌ترسم.

باباطاهر درجایی دیگر می‌گوید:

هر آن‌کس عاشق است از جان نترسد           یقین از بند و از زندان نترسد
 دل عاشق بود گرگ گرسنه                  که گرگ از هی هی چوپان نترسد

و اشعاری مهم که درباره من است و در اینجا می‌نویسم:

بسازم خنجری نیشش ز فولاد                زنم بر دیده تا دل گردد آزاد
خداوندا به فریاد دلم رس                     کس بی‌کس تویی مو مانده بی‌کس
همه گویند که طاهر کس نداره              خدایا یارمنه چه حاجت کس
به صحرا بنگرم صحرا ته بینم                 به دریا بنگرم دریا تو بینم
به هر جا بنگرم کوه و در دشت               نشان از قامت رعنا ته بینم
دلی دیرم چو مرغ پاشکسته             چو کشتی بر لب دریا نشسته
همه گویند که طاهر تار بنواز                 صدا، چون می‌دهد تار گسست
غم و درد مو از عطار واپرس                   درازی شب از بیمار واپرس
خلایق هریکی صدبار پرسندت           و که جان‌ودلی یک‌بار واپرس

این چند بیت از اشعار دیوان باباطاهر عریان بود. شاید من از جبهه برنگردم و این وصیت من به شما مادر گرامیم هست که مانند مادران شهیدانی، چون سلمان، الیار، پرویز، رضا، علی حیدری استوار باشی که اسلام پیروز است و اگر هم شهادت نصیب من شد، نباید ناراحت باشی. هی نگو فرزند من نیامده. اگر هم شهید نشدم ۱۵ روزبه اول مهر مانده به سودجان خواهم آمد؛ که موفق می‌شوم برم و باید کلیه دوستان مرا ببخشند که نتوانستم آن‌ها را ببینم.

خداحافظ؛ به امید دیدار و به امید روزی که پرچم‌دار پیروز امام امت شهیدپرور ایران و تمامی اراضی اسلامی و تمام کشورهای ضد خدای که هستند آن‌ها را به دین اسلام آورد پرچم اسلام در آن‌ها به اهتزاز درآید.
 
والسلام علیکم برکاته
احمدرضا طاهری
۲۶ رمضان سال ۱۳۶۵


انتهای پیام/1030ج
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما

خبرهای مارا در پیام رسان های زیر دنبال کنید

تاريخ:

يکشنبه ۱۵ بهمن ۱۴۰۲

ساعت:

۰۰:۰۸:۲۲

4 Feb 2024