۰
plusresetminus
تاریخ انتشارپنجشنبه ۱ مرداد ۱۳۹۴ - ۱۱:۰۶
کد مطلب : ۲۳۶۹۶
بازنمايي خشونت جنسيتي در داستانهاي جنايي – كاراگاهي

ارمغان فرهنگی - رسانه ای غرب

مطالعات خاص که در مورد خشونت جنسيتي در شبکه های تلویزیونی به تازگي انجام شده ، بررسي خشونت هاي جنسيتي در تلويزيون ،در انواع داستانهاي جنايي را نشان داده و بر ساختار مردانگي و زنانگي در متون رسانه هاي گروهي تاکید می کند. مطالعات مذکورتحت سرفصل مطالعات فرهنكيFIT براي بررسي نقش متون مطبوعاتي در يك متن فرهنگي و چگونگي انتشار و كنترل "معنا "درآنهابیان می شوند
ارمغان فرهنگی  - رسانه ای غرب
به گزارش جهانبین نیوز، متن حاضر بخشی از ترجمه تحقیقی از لیزا ام. کوکلانز ،پژوهشگر معاصر است که توسط مظاهر توفیقی ،کارشناس ارشد ارتباطات و رسانه ترجمه شده است.

تحقيق هاي رسانه اي و انتقادهاي فرهنگي ارتباط هاي متعارفي بين تعاريف عوام پسند از مردانگي وخشونت در دنيا، و در ساختار هاي متني خشونت جنسيتي مشاهده كرده اند. اين ارتباط خصوصاً در انواع خاص فيلم ها و برنامه هاي تلويزيوني مربوط به كارهاي پليسي و كاراگاهي وسترن ،ارتش و انواع جنگ بيان مي شود . از اين موارد ،انواع پليسي و كاراگاهي بیشترين توجه تحقيقي را به خود جلب كرده اند . كار بر روي آنها،همچنين به ساختارهاي مردانه ي معمول در رابطه با خشونت عليه زنان اشاره مي كند.فيميسك(۲۰۰۱)و ديگران در مورد نشانه هاي مردانگي يافت شده در اجناس (مانند تفنگ ها ،ابزار ماشيني و ماهيچه هاي حجيم)كه نشان دهنده مردانگي ايده آل هستند ،مطالبي نوشتند.اسكارر(۲۰۰۱)به نمايش بسيار زياد اين عناصر به عنوان ابرمردانگي (شكلي از نمايش اغراق آميز رفتارهاي مردانه با استفاده از خشونت )توجه دارد.تحقيق ها به وفور اشاره مي كنند كه مانند ديگر اشكال نمايش تحت بحث در اينجا، ابرمردانگي نا امني مشخصي را در مورد نقشهاي فردي در دنبال كردن فرضيه ي فيمينيستي ،نمايش مي دهد .

تحقيق من (كوك لانز ۱۹۹۸)به نمايش غير متجانس داستانهاي هتك حرمت پليسي،در ساعات پر بيننده ،سنديت مي دهد.تقريبا۸۰% برنامه هاي مربوط به هتك حرمت و پر بيننده از اين نوع،طي سال هاي آخر دهه ي ۱۹۷۰ نمايش داده مي شد. در اين داستان ها مجرمان بيشتر مردان بودند به هر حال همانطور كه مورتي ،پروجانسكي و من اشاره كرديم ،تفسير مردانگي مربوط به اين جرايم اغلب ناديده گرفته شده.

در اين سه تحقيق كه در اواسط ۱۹۱۰ انجام شده متجاوزهاي جنسي در داستانها ي هتك حرمت (توسط غريبه ها) به صورت افرادي غير عادي، بسيار وحشتناك،روانپريش ،جامعه پريش و در هر حال خارج از محدوده فردي و مردانگي مطلوب نشان داده شده اند.عناصر داستاني، مانند وحشيگري مفرط، تاكيد بر قربانيان ، جراحات و رنج ها، مهاجمان متعدد و جرايم سريالي به تاكيد بر نهايت خباثت متجاوزان جنسي ، تاكيد مي كند.
در داستانهايي با مركزيت تجاوز جنسي توسط آشنايان( كه از اواسط دهه ي ۱۹۸۰) ،معمول شد،گرايش ها و زبان هاي مجرم ، او را از خصوصيات يك فرد عادي دور مي كند . اغلب او با سكسي ترين زبان و گرايش هاي بي رحمانه نسبت به زنان، و تكذيب جرم شناخته مي شود.كارمن نشان مي دهد كه چگونه شخصيت هاي منفي(مرد) در مقابل زنان از خشونت استفاده مي كنند.و شخصيت هاي مثبت(مرد)، از زنان حفاظت كرده و از دشمنان شان انتقام مي گيرند. و فقط و فقط در مقابل مجرمان از خود خشونت نشان مي دهند.خشونت به عنوان جزء لازم هر دو نوع شخصيت حفظ مي شود.

هنك(۱۹۹۲) از واژه ي مردانگي برتر به عنوان برچسبي براي ساختار برجسته ي مردانگي ، در متون رسانه هاي جمعی استفاده مي كند.پژوهش او، مانند من ،راههايي را مشخص مي كند كه در آن اين مردانگي برتر در پاسخ به تمايلات فرهنگي و اجتماعي ؛ توانايي تغيير را دارد.مثل حملات فمينيست ها كه پيوستگي مردانگي و آزار زنان و كودكان را مورد تقبيح قرار مي دهند. من مي گويم كه –مثلاً - كارآگاههاي پيش كسوت در دهه هاي اخير به عنوان افراد احساساتي،معناگرا، متفكر، حساس و مراقب خانمها معرفي مي شوند. آنها با مشكلات زنان با فراغ بال برخورد مي كنند.و حتي نقطه نظرهاي فميينستي را نيز بيان مي كنند.
پروجانسكي(۲۰۰۱)در داستانهاي مربوط به هتك حرمت، نگاه دقيقي بر اعمال ايدئولوژيكي آنچه (مردان طرفدار حقوق زنان) ناميده، مي اندازد.

قرباني تمام حقيقت را در مورد هتك حرمت كلمه به كلمه به زبان مي آورد و ترسيم صحنه ي جرم از نقطه نظر فردي غير همدست و ناظر بر اين جرم ، مي تواند هم به عنوان يك بحث رهايي بخش براي مردانگي برتر باشد، و هم به عنوان ساختار مردها در نقش يك طرف ، در پيام اخلاقي داستان ديده شود.پروجانسكي ادعا مي كند كه وقتي مردان به زنان در مورد خطاهاي قانوني و نظرات فمينيستي در مورد هتك حرمت آموزش مي دهند، مردان به عنوان حاميان بهتري در طرفداري از حقوق زنان معرفي مي شوند.بنابراين فمينيسم را بدون زنان مجسم مي كنند.

مورتي(۲۰۰۲) نگاه موشكافانه ي مشابهي بر قانون L. A مي اندازد. براي پروجانسكي (۲۰۰۱) برخي متون ، هتك حرمت را به عنوان وسيله اي براي درك مردان نشان مي دهند.او خاطر نشان مي كند كه چشم انداز هاي مردان در داستان هايي كه شخصيت هاي آفريقايي آمريكايي دارند، مركزي مي باشند. اين پديده ، شكلي نيروبخش و نسبي از مردان خلق مي كند كه به صورت ايدئولوژيكي، ارتباط بين مردانگي را با خشونت عليه زنان بي اثر مي كند.تمايل به قرار دادن شخصيت هاي مرد در مركز داستانهاي هتك حرمت و ناديده گرفتن زنان در چنين داستانهايي ، كاملاً روشن مي باشد.

كتاب من(كوكلانز۲۰۰۲)نمونه هايي را مورد سنديت قرار مي دهد كه در آنها قربانيان زن داستانهاي هتك حرمت،با ژانر كاراگاهي دهه ي ۱۹۸۰ ، بي صدا و بدون مقاومت تسليم مي شوند.قربانيان در مواردی كشته ، زخمي و بيهوش مي شوند، يا دچار شك شده و براي چند روز متوالي ، ساكت مي مانند و نمي توانند سخن بگويند.

در اين موارد، شخصيت هاي زن ثانوي ( زنان ديگر به جز قرباني) بسيار كم اند. در سريالهاي پليسي پر بيننده ي قبل از سال هاي ۱۹۹۰،كاراگاه هاي زن ، اغلب، از دامهايي براي متجاوزان و يا ديگر مجرمان خشن استفاده مي كردند و يا به عنوان روسپي ها وارد بازي مي شدند. اين مورد، پليس زن را در يك موقعيت خطرناك قرار مي دادكه البته مي توانست توسط همكاران مردش نجات يابد. و همانطور كه بوكستن در يك بحث اشاره مي كند، اين مورد آنها را توانا مي سازد كه در خام ترين واژه هاي نمادين سكسي ترسيم شوند.

يافته هايي در مورد وجه اشتراك نژاد و نمايش هاي هتك حرمت در داستانهاي جنايي ؛ با كارهاي مورتي در تامين جزئي نگر ترين بررسي، به خوبي به دست آمد.مورتي نتيجه گرفت كه هتك حرمت و نژاد معقوله هايي جدا از هم هستند؛ و تجربه هاي مختلف قربانيان رنگي پوست،به ندرت مورد بررسي قرار گرفته است. مطمئناً برنامه هاي تحليل شده توسط مورتي و ديگران، با دقت تمام از انعكاس افسانه هاي سياهپوست، جلوگيري مي كند.در داستانهاي هتك حرمت ، كه بر اساس وقايع حقيقي هتك حرمت نگارش شده اند،نژاد هاي مختلف غير از سفيد پوست،معمولاً تغيير يافته اند.

مورتي خلاصه مي كند كه تنها موقعيت پيشنهادي براي شخصيت هاي رنگي پوست در اين داستان ها (نقش قرباني است)مردان رنگي پوست، اشتباهاً به هتك حرمت محكوم مي شوند.حال آنكه زنان رنگي پوست از تجاوز مردان سفيد پوست در عذابند.اين اپيزودها گاهي شامل شخصيت ها و ديالوگ هاي نژاد پرستانه هستند، اما در ارائه ي چگونگي تجربه ي هتك حرمت يك زن سياه پوست،كه با افسانه هاي جنسي زنان سياه پوست شكل گرفته ،دچار شكست مي شوند. تحليل پروجانسكي (۲۰۰۱) راهي را مورد تاكيد قرار مي دهد كه در آن قربانيان سياه پوست خشونت جنسي، به عنوان دريافت كنندگان خشونت مفرط،نمايش داده مي شوند.اين نمايش هاي ترسيمي در مورد خشونت جنسي در افسانه هاي آمريكايي - آفريقايي آمده است. ودر مقابل افسانه هاي تبعيض نژادي،خشونت و آلت ملعبه كردن انسانها ،عمل مي كند.

مورتي (۲۰۰۲) و پروجانسكي نتيجه گيري كردند كه داستانهاي جنايي هم دوره نمي توانند وجوه اشتراك جنسيت،نژاد و هتك حرمت را نشان دهند. و هر دو معتقدند كه هتك حرمت هم از مشكلات اجتماعي نشات مي گيرد و هم منجر به مشكلات اينچنيني مي شود. هتک حرمت و یا خشونت جنسیتی چیزی می شود که مورتی در داستانها آن را " شخصیت غایب" نامید.

انتهای پیام/1011ج
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما

خبرهای مارا در پیام رسان های زیر دنبال کنید

تاريخ:

يکشنبه ۸ دی ۱۳۹۸

ساعت:

۰۷:۴۹:۵۷

29 Dec 2019