۰
plusresetminus
تاریخ انتشاردوشنبه ۸ مهر ۱۳۹۲ - ۰۷:۲۳
کد مطلب : ۹۱۲۹
اعتماد به نفس بالای سرداران شهید

سردار شهیدی که کاسه سرش را خود، روی سر می گذارد

در حال انتقال تانک دشمن به سمت جبهه خودی بود که بر اثر افتادن تانک در دره، برجک تانک بطور خودکار شروع به دور زدن می­ کند که در حین دور زدن لوله برجک تانک با سر شهید برخورد نموده و کاسه سرش را جدا می نماید و خود ایشان کاسه جدا شده از سر را در دست گرفته و از تانک بیرون می­ آید و بر سر خود می­ گذارد
سردار شهیدی که کاسه سرش را خود، روی سر می گذارد

شهرستان کیار در طول سال های دفاع مقدس 230شهید تقدیم اسلام و انقلاب نموده است که سه تن از این شهدا بزرگوار از فرماندهان نامدار سال های دفاع مقدس بوده اند . 

سردار شهید اردسیر غریب قلعه تکی

kiar-1392-7-gharib

 

شهید اردشیرغریب
تاریخ تولد:1342
محل تولد:قلعه تک
تاریخ شهادت:1365/10/5
محل شهادت:خرمشهر
مسئولیت:فرمانده یگان دریایی لشگر8نجف اشرف


سردارشهيد اردشير غريب درسال1342 درخانواده‌اي مذهبي ومستضعف در روستاي« قلعه تک»در بخش« كيار» در استان« چهارمحال و بختياري» چشم به جهان گشود، از همان آغاز كودكي جايگاه ويژه‌اي بين اعضاي خانواده داشت در دوران كودكي و نوجواني ضمن تحصيل در حد توان خود در كار كشاورزي و دامداري به پدر و مادر كمك مي‌كرد و.در این راه کمک آنها بود.پس اتمام دوره ابتدایی وبه دلیل نبدن مدرسه راهنمایی در روستای قلعه تک ،او براي ادامه‌ي تحصيل در دوره راهنمايي به شهركرد آمد.باجدیت وکوشش زیاد دوران تحصیلات راهنمایی را درشهرکرد باموفقیت به اتمام رساند .
گفتار و زبان شيرين، اخلاق و رفتار نيك ايشان باعث شده بود محبوبيتش در خانواده ،محل تحصیل ودربین دوستان وآشنایان روزبروز بيشتر شود. علاقه‌ي ايشان به مطالعه وشركت در جلسات مذهبي باعث شده بود كه فردي متواضع و خداشناس باشد. به گونه ایی که مورد وثوق اتکای دوستان وآشنایان باشد.
دوره‌ي متوسطه را به دلیل اینکه شرایط وفضای آموزشی بهتری در« اصفهان» بود،به این شهررفت واین دوران را به اتمام رساند. این دوره همزمان شده بود با جنگ تحمیلی عراق علیه ایران .اوکه برایش حضور نامشروع دشمن در خاک پاک وطن بدوآزاردهنده بود مقدمات اعزام به جبهه فراهم نمود. اولشگر8نجف اشرف راکه یکی از یگانهای مقتدر وعملیاتی سپاه پاسداران بود،برای حضوردرجنگ انتخاب کرد.
در این لشگر ودر مدت حضور افتخار آمیز حضور دردفاع مقدس مردم بزرگ ایران حماسه های بی شماری خلق کرد.ودر سمت فرماندهی گردان کوثر ضربات سهمگینی به دشمن وارد نمود وپس از جانفشانی های زیاد به شهادت رسید
.

وصیت نامه

 ولاتقولوا لمن يقتل في سبيل الله امواتا بل احياء و لكن لاتشعرون

كسي كه در راه خدا كشته شده مرده نپنداريد بلكه از او زنده جاويد است و ليكن شمااين حقيقت را نخواهيد يافت .
بنام خدا و بنام كسي كه اين هستي و زمين و آسمان را آفريد و بنام كسي كه ما را از مشتي خاك آفريد و از روح خودش در ما دميد و بنام كسي كه مارا از هستي به نيستي آورد و بنام خداوند صالحين و شهداءو صديقين و بنام خداوند رب العالمين و جل جلاله سخن خود را شروع مي كنم ...

با عرض سلام بر يگانه منجي عالم بشريت آقا امام زمان (عج)و نائب بر حقش امام امت وبا سلام بر به خانواده هاي شهداء ،اسراء و مفقودين جنگ تحميلي .
من كوچكتر از آن هستم كه بتوانم براي كسي پيام بدهم ولي رسالتي داريم و مسئوليتي برگردن ما است و بايد رسالت و پيام خون شهدا را به گوش مردم برسانيم و سخن آنها را بگوييم و ما از خودمان چيزي نداريم.
آري پدرم ،مادرم و برادران و خواهران مهربانم شهداي اسلام از اول تاريخ اسلام تاكنون حرفشان لا اله الا الله و حرف خدا بوده است و تنها جرم آنها اين بوده است كه خواسته اند بگويند ما فقط خدارا آفريدگار هستي و جهان مي دانيم و همه چيز ازآن اوست و براي اجراي احكام و قوانين الهي مي جنگيم واين همه امر خداست كه مي فرمايد از كفار و مشركاني كه عليه مسلمانان هستند و يا به سرزمين آنها تجاوز كرده اند دفاع كنيد و آنها را قلع و قمع كنيد تا اينكه تسليم شوند
و ما تكليفمان را بايد انجام دهيم تا بتوانيم حكم خداوند عزوجل را و فرمان ائمه عليهم السلام را جامع عمل بپوشانيم انشاءالله و هر كس چنين شد در دو عالم رستگار مي باشد.
چند كلمه به همشريان و اقوام و دوستان خود تذكر مي دهم .
اي كساني كه ايمان آورده ايد علت چيست كه چون به شما امر شود كه براي جهاد در راه دين بي درنگ آماده شويد (چون بار گران )به خاك زمين دل بسته ايد آيا راضي به زندگاني دنيا عوض حيات ابدي آخرت شديد ؟در صورتيكه متاع دنيا در برابر عالم آخرت اندك و ناچيز است
(ترجمه آيه 38سوره توبه قرآن كريم )
پس اي پدر و اي مادر و برادر و خواهر ماكه به يكتا و روز قيامت ايمان داريم بايد از اين سخن خدا نتيجه بگيريم كه اين دنيا يك وسيله اي است براي آخرت .همانطور كه پيامبر اسلام (ص)فرمود (دنيا مانند مزرعه اي است براي آخرت )يعني اينجا محل گشت است براي آخرت يعني اينجا محل گشت است و آخرت محل برداشت پس كمي به خود بياييد و به فكر آخرت خود باشيد كه در برابر پيامبر اسلام و ائمه رو سفيد باشيم انشاءا...

وگرنه اين است كه همه بايد از اين دنيا بروم پس چه بهتر كه با افتخار كه با افتخار و پيروزي آنچنان كه امامان ما آرزو مي كردند كه در راه شهيد شوند ،از اين دنيا برويم ،طول عمر اگر بيست سال يا پنچاه سال يا صد سال باشد نتيجه مرگ است .اگر اين دنيا خوب بود پيامبر (ص)و امامان ما مي ماندن و زندگي مي كردند .پس ما هم بايد كوله بار خود را آماده كنيم و آماده سفر شويم و بسوي هستي بخش و آفريننده برويم .
وپدرم و مادرم و خداهرم و برادرم ،من راه  وهدف را پيدا كرده ام و كارم و هدفم و مقصودم وهمه چيزم را براي رضاي خدا مي گذارم و به امر خدا عمل مي كنم ولي درباره ماهرچه مي خواهند بكويند چرا كه به جبهه آمدم ،يا براي چه در جبهه ماندم و حرفهاي از اين قبيل شما ناراحت نباشيد كه شما فرزند خود را خوب پرورش نموده ايد و در راه صحيح داديد ،خداوند اين امانت را از شما قبول كند .
در آخر از همه شمابه خصوص ،پدر بزرگوارم و مادرمهربانم ،برادر ارجمندم و خواهر دلسوزم و دايي هاي مهربانم و اقوام و آشنايان و كساني كه مدتي درمنطقه باآنها بودم حلاليت مي طلبم و بدي هاي مارابه خوبي خود ببخشيد انشاءا...

به اميد پيروزي حق عليه باطل
التماس دعا
اردشير غريب

1365/09/15

سردار شهید فرهاد محمدی گهرویی

kiar-1392-7-farhadmohamadi

زندگینامه سردار شهید فرهاد محمدی گهرویی به قلم دکتر یدالله بهرامی گهرویی

شهید فرهاد محمدی در سال 1334 در خانواده­ای مذهبی  در یکی از شهرهای استان چهار محال و بختیاری (گهرو)دیده به جهان گشود. وی نتوانست با وجود مشکلات بسیار زیادی سد راهش بود بیشتر از کلاس ششم نظام قدیم تحصیل خود را ادامه دهد و بعد شهید برای مبارزه با مشکلات و کمک کردن به پدر و مادر خود وارد بازار کار گردید.                               

      شهید برای یافتن کار به استان اصفهان هجرت نمود و به مدت دو سال به عنوان کمک جوشکار مشغول کار شد و در همین ایام بود که برای خدمت سربازی باید آماده می­شد و چون نمی­خواست به حکومت وقت خدمت نماید به کشور کویت مهاجرت نمود و در آنجا ساکن شد و در آن کشور مشغول کار گردید. وی در کشور کویت با شنیدن جرقه های انقلاب در ایران فعا لیتهای سیاسی خود را در بین ایرانیان مقیم کویت آغاز کرد و از امام و انقلاب دفاع می­کرد و با پیروزی انقلاب اسلامی وی کشور کویت را ترک نمود و به کشور خود ایران بازگشت و به صورت خود جوش در شهر گهرو شروع به فعالیت می کرد.

       شهید با نفوذی که داشت توانست اراضی و زمین های اطراف گهرو برای ساختن خانه جهت کمک به بی خانمانان و افراد کم درآمد فراهم نماید و شهرک امام خمینی (ره) را بنا نماید و خود ایشان مسولیت واگذاری این زمینها را بر عهده گرفت. ایشان با شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران جزء اولین نیروهای بسیجی بود که از شهر گهرو برای شرکت در جنگ ثبت نام نمود و پس از گذراندن دوره های آموزش نظامی رهسپار جبهه جنوب گردید و  در تیپ مقدس 44 قمر بنی هاشم(ع) در واحد زرهی مشغول خدمت گردید ایشان پس از یکسال فعالیت در جنگ بعنوان معاونت و بعد به عنوان فرمانده واحد زرهی تیپ 44 قمر بنی هاشم(ع) انتخاب گردید و در اکثر ماموریت­ها حضور فعال داشت و در عملیات والفجر10توانست زیر آتش شدید دشمن در قلب سپاه دشمن نفوذ نماید و یک دستگاه تانک (تی72) دشمن را به غنیمت در آورد و بر علیه خود دشمن بکار گیرد و بعد از پایان عملیات در حال انتقال تانک به سمت جبهه خودی بود که بر اثر افتادن تانک در دره برجک تانک بطور خودکار شروع به دور زدن می­کند که در حین دور زدن لوله برجک تانک با سر شهید برخورد می­نماید و کاسه سرش را جدا می نماید و خود ایشان کاسه جدا شده از سر را در دست گرفته و از تانک بیرون می­آید و بر سر خود می­گذارد و بیهوش می­شود و در تاریخ 1367/01/14 به دیدار حق تعالی می­شتابد.

خاطره ای از یکی از همرزمان شهید                          

       یکی از همسنگران شهید نقل می کند که حدود نود روز در جبهه مانده بود و مرخصی هم نرفته بود و نهایتاً به او 48 ساعت مرخصی داده می شود که به دیدار خانواده برود وی از جبهه جنوب پس از 24 ساعت به خرم آباد رسید چون در اوضاع و احوال کمبود وسیله نقلیه بود و وقتی شهید محاسبه می کند نمی تواند برود مرخصی از همان خرم آباد به سمت جبهه بر می گردد و وقتی از وی سوال می کنند چرا نرفتی در جواب می گوید ترسیدم نتوانم به موقع بر گردم و خلاف وعده عمل نمایم از اینرو برگشتم.                                                   

قسمتی از وصیت نامه شهید

بسم الله الرحمن الرحیم

و لاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون

نپندارید که شهیدان در راه خدا مرده­اند بلکه زنده به حیات ابدی شدند و نزد خدا متعال خواهند بود.

سوره آل عمران     آیه 169

 

      با سلام و درود بر رهبر کبیر انقلاب اسلامی و با سلام و درود بر کلیه خانواده های شهید داده و شهدای گرانقدر از صدر اسلام تاکنون و با سلام بر شما همشهریان و هم روستاییان عزیزم لازم دانستم که چند کلمه ای از وصایای خود را برای شما بازگو کنم خدا را شکر می کنم که توفیق پیدا کردم تا اسلام را یاری کنم و به این دریای بیکران سربازان اسلام بپیوندم همان طور که می گویند قطره قطره جمع گردد وانگهی دریا شود من هم آمدم تا قطره ای از این دریا شوم من به عنوان یک پاسدار کوچک آقا امام زمان (عج) از شما امت شهید پرور ایران و خصوصاً امت حزب الله چهارمحال و بختیاری می خواهم که همیشه در صحنه مبارزه با کفر و استکبار جهانی باشید و اسلام رایاری کنید.حسین ابن علی (ع)را یاری کنید فرزند خلف ایشان امام امت خمینی بت شکن را یاری کنید و سلاح فرزندان شهیدتان را به دوش کشید همانطور که از اول جنگ تا حالا این جبهه ها را یاری کرده اید تا پیروزی نهایی از ایثار جان و مال و فرزندانتان کوتاهی نکنید به خدا همه ما در حال امتحان هستیم پروردگار حضرت ابراهیم را امتحان کرد پیامبر اسلام را یاری کرد علی ابن ابیطالب را امتحان کرد فاطمه زهرا (س)زینب کبری (س)را امتحان کرد پس وای به احوال ما باید حساب کارخودمان را بکنیم بکوشید که از امتحان الهی سرافراز بیرون بیایید. جنگ یک امتحان است الحمدالله ما تا به حال از این امتحان موفق بیرون آمده ایم اما در این راه مشکلات زیادی وجود دارد و لیکن باید صبر کرد زیرا خداوند صابرین را دوست دارد همان طور که در قرآن مجید فرموده است خود یاور صابرین است

یا ایها الذین آمنوا استعینوا بالصبرو الصلوه ان الله مع الصابرین سوره البقره آیه  153                       

ای اهل ایمان در پیشرفت کار خود صبر و مقاومت پیشه کنید و به ذکر خدا و نمازتوسل جویید. که خدا یاور صابرین است .

سردار شهید زال یوسف پور

kiar-1392-zal

 

سردار شهيد زال يوسف پور

سردار شهید زال (یوسف) یوسف پور

نام پدر : سلطانعلی

تاریخ تولد : 13 / 4 / 1339

محل تولد : ناغان (از توابع شهرکرد)

تحصیلات : دیپلم هنرستان                                                                

تاریخ شهادت : 2/3/1361                                                               

نحوه شهادت : ترکش به سینه

محل شهادت : خرمشهر

محل دفن : گلستان شهدای اصفهان

عملیات : بیت المقدس

آخرین مسئولیت : فرمانده گردان امام سجاد(علیه السلام) لشکر 14 امام حسین(علیه السلام)

سردار شهید زال (یوسف) یوسف پور

نام پدر : سلطانعلی

تاریخ تولد : 13 / 4 / 1339

محل تولد : ناغان

تحصیلات : دیپلم هنرستان                                                                

تاریخ شهادت : 1361/03/02                                                            

نحوه شهادت : اصابت ترکش به سینه

محل شهادت : خرمشهر

محل دفن : گلستان شهدای اصفهان

عملیات : بیت المقدس

آخرین مسئولیت : فرمانده گردان امام سجاد(علیه السلام) لشکر 14 امام حسین(علیه السلام)


مختصری از زندگی نامه شهید :

 شهید زال(یوسف)  یوسف پور درسال1339 هجری شمسی در روستای(شهر) ناغان از توابع شهرکرد واقع در استان چهار محال و بختیاری متولد شد . وی آخرین فرزند خانواده ای بود که مانند عموم مردم منطقه در محرومیت شدیدی به سر می برد. . تا کلاس دوم ابتدائی در زادگاهش مشغول تحصیل بود آنگاه به همراه خانواده‌اش به مسجد سلیمان رفت در آنجا پدرش در بستر بیماری افتاد. پدرش در سنین پیری بود ولی به اسلام و تربیت اسلامی اهمیت خاص می داد و همواره فرزندان خود را به نماز و عبادت توصیه می‌کرد و به  همین دلیل آرزو داشت که فرزندش بر این اساس تربیت شود. به همین خاطر از سن 10 سالگی مقید به انجام نماز و روزه بود. در سال 48 پدرش فوت کرد و برادرش سرپرستی آنها را به عهده گرفت.  در سال 1353 شهید یوسف پور ،به اصفهان آمده و در مدرسه راهنمائی ارشاد ،مشغول تحصیل شد  و به دنبال آن وارد هنرستان فنی در رشته برق شد تا در سال 56 سال چهارم هنرستان بود. در این موقع برادرش نجف، دوران دانشجوئی خود را در تهران می گذراند و از دانشجویان فعال در زمینه سیاسی بود که به همراه چند تن دیگر از دانشگاهیان توسط ساواک دستگیر شده بود، دستگیری و زندانی شدن شهید نجف بخاطر فعالیت سیاسی،روی زال تاثیر میگذاشت و او را با این مسائل آشنا میکرد. شهید یوسف پور در سال سوم هنرستان به تهران رفت(55-56) و در آنجا با برادر دیگرش که دانشجو بود زندگی میکرد. این برادرش نیز از دانشجویان فعال در مسائل انقلاب و فعالیتهای سیاسی دانشگاهی بود، که زندگی با او نیز فرصت و زمینه رشد بیشتر و تعالی شخصیت او را فراهم میکرد او در تهران برادرش ، با دانشجویانی چون شهید عباس سلیمانی و شهید محمود شهبازی و.........آشنا شد. به خصوص شدیداًً تحت تاثیر شخصیت عباس سلیمانی بود.به همراه او در کلاسهای درس شهید مظلوم دکتر بهشتی که آن موقع در منزلش تشکیل میشد ، شرکت میکرد و بدین ترتیب با شخصیتهای اسلامی و ابعاد مختلف اسلام و محیط سیاسی دانشگاه آشنائی پیدا کرده و از همه آنها تجربه اندوخته و درس می گرفت. او از قرآن خواندنها و مناجاتها و گریه های شبانه شهید سلیمانی درس اخلاق گرفت و در زندگی خود بکار برد.

او دیگر به جائی رسیده بود که سراسر وجودش آکنده از عشق به اسلام شده بود و با تمام توان خود در خدمت انقلاب اسلامی قرار گرفته بود .در سال 56 با پیام های مکتبی و انقلابی امام خمینی مرحله جدید و شکوفائی خود را آغاز کرد.او علیرغم سن کم، بیش از آنچه که از وی مورد انتظار باشد فعالیت میکرد آنچنان که در سالهای 56 و 57 جزء فعالترین عناصر در برنامه های تظاهرات و تخریبها و انفجارات و عملیات های گشت که در اصفهان صورت گرفت بود.. شهید از سال 56 در ارتباط با گروه اسلامی مهدویون قرار گرفت. او در این موقع هنوز محصل بود ولی به خاطر شجاعت زیاد و اخلاص و تقوایی که داشت در این گروه اسلامی رشد زیادی پیدا کرد. پشتکار و پرکاری او جزء جوهر وجودیش بود. در اینجا به ذکر بعضی فعالیتهای شهید که ما از آن مطلع هستیم اشاره میکنیم. شهید عضو گروه تخریب، انفجار وعملیات نظامی در اصفهان بود که از5-6 نفر تشکیل شده بود و بخش اعظم اقدامات فوق در اصفهان را اداره میکرده است وی در جابجائی کوکتل مولوتوف و سه راهیها و سایر موارد انفجاری ،بسیار تلاش کرد و در زمان حکومت نظامی شاه در اصفهان، مسلح و با موتور سیکلت رفت و آمد کرده و عملیاتها را انجام میداد. همچنین شهید در سالهای 56 و 57 درکار حمل و نقل اسلحه که از ارومیه تهیه شده و به تهران و اصفهان منتقل میشد شرکت داشته است .این سلاحها به جمعهای اسلامی در اصفهان داده میشده. او در یک خانه کار تکثیر اعلامیه امام و پخش آن را بر عهده داشت ، و به طور کلی تمام وقت در اختیار انقلاب اسلامی بود. در سال 57 به همراه دو تن دیگر از برادران در به هلاکت رساندن معاون مزدور ساواک اصفهان (دهقان) شرکت داشت که بعد از اعدام آن جنایتکار اسلحه  او را نیز برداشت.

شجاعت شهید زبانزد همه کسانی است که او را میشناسند. البته شجاعت به معنی واقعی کلمه، یعنی او تهور وجسارت عادی نداشت بلکه از نظر ایمان و اخلاص بحدی قوی بود که ترس را جز از خدا در وجود خود کشته بود شجاعت او مبتنی بر عقیده و ایمان توحیدیش و توام با توکل بود چرا که ، او واقعاًً به توکل اهمیت داده و از آن بهره میگرفت. در موقع درگیریهای 21 و22 بهمن ، برادر زال در تهران به سر میبرد که به طور فعال در عملیاتها شرکت کرد. در جریان تصرف کلانتری نارمک او و برادر دانشجویش شرکت داشتند که پس از زد وخورد های شدید و تیر اندازیهائی که صورت گرفت وی اولین کسی بود که وارد کلانتری شد و به اسلحه خانه آن دست یافت و تعداد زیادی از اسلحه ها را بیرون آورده و بین مردم توزیع کرده و برادرش نیز تعدادی از افسران را که قصد فرار داشتند دستگیر و در یکی از خانه های اطراف کلانتری زندانی کرد، که مجموعاًً این دو برادر نقش موثری در خلع سلاح کلانتری نارمک به عهده داشتند.شهید یوسف پور در تصرف پادگان عباس آباد نیز شرکت داشت که البته در آنجا درگیری چندانی نبود در این درگیری که برادرش شهید نجف هم حضور داشت ،اسلحه بدست آوردند.سپس برادران شهید زال و نجف و برادر دیگرشان که دانشجو هست در حمله به پادگان گارد باصطلاح شاهنشاهی شرکت کردند وکه شهید نجف فرماندهی بخشی از نیروها را به عهده داشته است ، درگیریهای شدیدی در این جریان پیش آمد که بالاخره با پیروزی مردم مسلمان خاتمه یافت ، و این برادران اسلحه های زیادی بدست آوردند ولی در همان محل ماندند و به نگهبانی از آن پرداختند تا گروهکهای فرصت طلب امثال فدائیان و سایر گروههای خلقی نما ، نتوانند به سرقت اسلحه و سایر تجهیزات بپردازند .میگفت که من همواره برای مرگ آماده ام و هر جا باشم به تکلیف اسلامی عمل میکنم .

پس از پیروزی انقلاب  به خدمت سربازی اعزام و بالاخره پس از 11 ماه خدمت سربازی، به اصفهان برگشت و وارد سپاه پاسداران اصفهان گردید .در سپاه اصفهان مسئول آموزش نظامی بود، سپس به عنوان معاون آموزش نظامی پادگان غدیر اصفهان نیز مشغول فعالیت شد .وی همواره دلش می خواست در جبهه های جنگ و درمناطق حساس وخطرناک خدمت کند.اما به دلیل تاکید مسئول سپاه مبنی بر اهمیت آموزش نظامی و بسیج واعزام نیرو ، او به حرف مسئولین سپاه گوش فرا داده و علیرغم میل شدید خود در اصفهان ماند و میگفت از نظر شرعی درست نیست که با این همه تاکید ، گوش به حرف آنها ندهم. اما سرانجام او توانست رضایت سپاه اصفهان را جلب کرده و عازم جبهه شود . او میگفت با شرکت در جبهه ما میتوانیم علاوه بر انجام وظیفه خود نتیجه آموزش نظامی خود را برآورد کنیم و ببینیم که در میدان جنگ ، چگونه به کار آنها می آید ، چون او از کسانی بود که در زمینه مسائل نظامی و رزمی متخصص بود و بر آموزش کامل نیروهای اعزامی به جبهه ، تاکید میورزید. شهید یوسف پور در جبهه دارخوین شرکت کرد سپس در عملیات تنگه چزابه حضور یافت که پس از انجام عملیات شجاعانه براثر اصابت ترکش زخمی شد(به دلیل در خط مقدم بودن جبهه) مدتی نیز ایشان و یکی از برادران سپاه اصفهان ، از طرف برادر رحیم صفوی مسئول عملیات ستاد مرکزی، مسئول جمع آوری تجربیات رزمندگان اسلام در جبهه ها و جمع بندی و تدوین آن شدند و مدتی به این کار مشغول بودند، و تا شروع عملیات بزرگ فتح المبین این کار را ادامه داد و پس از آن مجدداًً در جبهه شرکت کرد.در عملیات فتح المبین پس از این که سایتها به محاصره درآمد بعثیهای عراقی به مقاومت پرداخته و کار شکستن مقاومت آنها به طول کشیده بود ، در این موقع این برادر شجاع فرمانده گردانی از سپاه شد که ماموریت شکستن مقاومت مزدوران رژیم بعثی صهیونیستی رابه عهده گرفته بود  او در این هنگام با عزم استوار و رزم دشمن کوب خویش، در حالیکه دست از جان خود شسته وتنها به پیروزی اسلام وانجام رسالت الهی می اندیشید ، به پیش تاخت.شهید یوسف پور در عملیات بیت المقدس نیز شرکت کرد او در این عملیات فرمانده گردان امام سجاد (ع) از تیپ امام حسین(ع) بود که یکی از تیپهای بسیار خوب سپاه پاسداران محسوب میشد، در مرحله اول این عملیات پس از20 کیلو متر پیاده روی ، به خاکریز دشمن رسیدند و پس از در هم کوبیدن آن به جاده اهواز خرمشهر دست یافتند.در مرحله دوم این عملیات از شلمچه 3 کیلومتر وارد خاک عراق شدند و از انجا ضربات کوبنده ای بر دشمن وارد کردند، دراین عملیات تیپ امام حسین (ع) و تیپ محمد رسول الله (ص)در جوار هم عمل میکردند که در یک قسمت آن برادر محمود شهبازی جانشین فرمانده تیپ محمد رسول الله (ص)در خط مقدم عمل میکرده است که احتیاج به کمک پیدا میکند و شهید یوسف پور که قبل از انقلاب سابقه آشنائی با این برادر را داشت به کمک او میشتابد و در حین کمک رسانی مورد اصابت ترکش خمپاره قرار گرفت که از ناحیه کتف زخمی شد و ترکش در بدن وی ماند.به خاطر همین قضیه(زخمی شدن) برادر زال(یوسف) با هواپیما به تهران منتقل شد و در بیمارستان شهید مصطفی خمینی بستری گردید، د ر آنجا پزشکان گفتند که باید سه روز استراحت کند ، تا تحت عمل جراحی قرار گرفته و ترکش را از بدن او خارج کنیم ولی پس از اینکه پزشکان از اتاق خارج شدند در حالیکه هنوز سه ساعت از ورود او به بیمارستان نگذشته بود با یک نقشه حساب شده از بیمارستان فرار کرد و درحالیکه لباس بیمارستان را بر تن داشت سوار یک تاکسی شد تا او را بمنزل برادر دانشجویش در تهران برساند تا آنجا لباس تهیه کرده و دوباره به جبهه برگردد. در منزل برادرش پس از نیم ساعت توقف د ر آنجا و پوشیدن لباس ، قصد خروج از  خانه را داشت تا سریعاًً به اصفهان رفته و از آنجا به جبهه برگردد. برادرش می گوید او در آن شب حال دیگری داشت از شهادت دوستانش نظیر حبیب خلیفه سلطانی ،شهادت میریان، شهادت محمد احمدی و سایر دوستانش بسیار متاثر بود و میگفت معاون گردان ما شهید شده است ،منهم که اینجا هستم ، نمیتوانم تحمل کنم، باید به جبهه روم تا به سهم خود ادای وظیفه کنم، او نسبت به دفعات قبل کم حرفتر بود ، گویا از چهره اش نور میبارید و شهادت از چشمانش خوانده میشد معلوم بود او دیگر در این دنیای تنگ نمی تواند بماند ،روحش برای لقاءالله بیتابی می کند ، از عشقی عمیق می سوزد، هیچکس نمی تواند سرعت او را در این خدا جوئی، کم کند.او آنچنان که فطرتش او را میخواند حرکت میکرد، به هر حال برادرش تعریف می کند که با این وصف به اصرار من آنشب را در خانه ماند چرا که به من الهام شده بود این دیدار آخر است .

در نهایت او با برگشت به منطقه و شرکت در مرحله سوم عملیات بیت المقدس به آرزوی دیرینه اش یعنی شهادت رسید.

مرجع : کیار بیدار
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما

خبرهای مارا در پیام رسان های زیر دنبال کنید

تاريخ:

شنبه ۷ دی ۱۳۹۸

ساعت:

۰۰:۴۷:۳۵

28 Dec 2019