۰
plusresetminus
تاریخ انتشارپنجشنبه ۸ آبان ۱۳۹۳ - ۲۲:۴۴
کد مطلب : ۱۸۶۶۸
خاطره اي از امر به معروف/

قدرت زبانش از مشت بيشتر است

شيوه ي امر و نهي غير مستقيم يکي از موثرترين شيوه هاي امر و نهي، و سالم ترين و مقبول ترين آن هاست، بدين گونه است كه، فرد لغزش‌كار مستقيماً مورد خطاب واقع نمي شود؛ بلكه به طور غير مستقيم او را امر و نهي مي كنيم.
قدرت زبانش از مشت بيشتر است
به گزارش جهانبین نیوز به نقل از  بام ايران خبر امرونهي ديني گل سرسبد احکام خدا هستند که دينداري مردم به وجود آنها شکل مي گيرد. خداوند اين دواصل تابنده را در حدود ده آيه ازآيات قرآن مورد توجه جدي قرار داده و انجام آنها را از ويژگيهاي اهل ايمان به شمار آورده است . همان گونه که مي فرمايد :

و المومنون و المومنات بعضهم اولياء بعض يامرون بالمعروف و ينهون عن المنکر (سوره توبه آيه ۷۱) مردان و زنان با ايمان ياور يکديگرند امر به معروف و نهي از منکر مي کنند .

احترام به شخصيت افراد، ارشاد تدريجي، نرمخويي و محبت و تشويق به ارزش‌ها از شيوه هاي عملي امر به معروف و نهي از منکرند که به احيا اين فريضه کمک مي کنند.

شيوه ي امر و نهي غير مستقيم يکي از موثرترين شيوه هاي امر و نهي، و سالم ترين و مقبول ترين آن هاست، بدين گونه است كه، فرد لغزشكار مستقيماً مورد خطاب واقع نمي شود؛ بلكه به طور غير مستقيم او را امر و نهي مي كنيم. اين شيوه خود مي تواند به صورت هاي گوناگون انجام پذيرد در اين زمينه توجه شما را به خاطره اي از يکي از آمران به معروف جلب مي کنيم:

در شعبه بانکي که در آن کار مي کردم نشسته بودم تازه پس از ساعت ها کار پرمشغله در ابتداي روز هفته کمي سرم خلوت شده بود داشتم با يک چاي داغ نفسي تازه ميکردم که متوجه حضور دو جوان شيک پوش در جلوي شعبه شدم نمي دانم چه حسي داشتم مدام فکر مي کردم اين دو برايم آشنا هستند.

رفتار شان عجيب حس کنجکاوي را در من تقويت کرده بود حرکات دست و صورت آنها چنان نشان مي داد که در مورد يک فرد و يا چيزي در همين نزديکي در حال صحبت هستند . از پشت ميزم بلند شدم و به جلوي در شعبه رفتم تا از نزديک شاهد رفتار آنها و موضوعي که در مورد آن صحبت مي کردند باشم .

کمي که جلو رفتم ديدم که اين دو جوان مشغول مزاح و تمسخر طلبه جواني که براي انجام امور بانکي به خودپرداز کنار بانک آمده بود هستند .

ابتدا خواستم با آنها درگير شوم و حتي چند قدمي هم براي برخورد فيزيکي به سمت آنها برداشتم اما وقتي چهره متبسم روحاني جوان را ديدم که متوجه رفتار احتمالي من شده بود و قصد داشت با حرکات چشم و صورت خود مرا از اين امر بازدارد به خود آمدم چند ثانيه اي قدرت عکس العمل نداشتم حالا ديگر ان دو جوان هم متوجه حضور و تغييرات رفتار من و روحاني جوان شده بودند پس از سلام و احوال پرسي مختصري ، روحاني جوان خداحافظي کرد و رفت . من ماندم و آن دو جوان که حالا ترس را مي توانستي در چشمانشان ببيني .

با خود گفتم حضرت آقا خطاب به امرين به معروف و ناهيان از منکر گفته بودند: زبان قدرتش از مشت بيشتر است . تصميم گرفتم به اين گفته رهبر و مرجعم اعتماد کنم براي همين از آنها دعوت کردم به داخل شعبه بيايند با ترس پذيرفتند .

داخل شعبه که شدند بدون اينکه از رفتار زشتشان صحبتي بکنم به آنها گفتم که دوست داريد عضو افتخاري باشگاه رزمي من شويد يکي از جوانان با صداي لرزاني گفت کجا باشگاه داريد ؟چقدر مي گيريد؟ گفتم اين کارت باشگاه من از دوستانم پول نمي گيرم دوست داشتيد مي توانيد روزهاي زوج سر بزنيد .

آن دو نفر پس از گرفتن کارت با عجله رفتند عجله آنها در رفتن از شعبه کوره اميدم را براي جذبشان بر باد داد بعد از ظهر دو شنبه يعني دو روز پس از واقعه ديگر مطمئن بودم که آن دو جوان هرگز به باشگاه نخواهند آمد به بچه هاي باشگاه گفته بودم آماده تمرين هاي بدنسازي شويد داشتند منظم مي شدند که ديدم سر وکله آن دو جوان شيک پوش پيدا شد نفهميدم چطور به استقبالشان رفتم اشک در چشمانم نمي گذاشت چهره آن دو را ببينم گفتم اگر دوست داشته باشند آماده تمرين شوند و گرنه امروز را به تماشا بنشينند . با ذوق و شوق آماده تمرين هاي کششي شدند

از آن روز زيبا حدود سه ماه مي گذرد و من هر دفعه اين دو جوان با نشاط که حالا براي خود ورزشکار هم شده اند مي بينم، خدا را براي داشتن چنين رهبر فرزانه اي شکر مي کنم .

انتهای پیام/
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما

خبرهای مارا در پیام رسان های زیر دنبال کنید

تاريخ:

سه شنبه ۱۵ بهمن ۱۳۹۸

ساعت:

۰۴:۲۰:۴۲

4 Feb 2020