۰
plusresetminus
تاریخ انتشارپنجشنبه ۲۴ فروردين ۱۳۹۶ - ۰۸:۵۹
کد مطلب : ۳۴۰۶۲

​اعتکاف، شروع زندگي دوباره/ پلي براي رسيدن به خدا

تمرين سه روز عاشقي در مراسم معنوي اعتكاف پلي را براي رسيدن به خدا ميسازد.
​اعتکاف، شروع زندگي دوباره/ پلي براي رسيدن به خدا
به گزارش جهانبین نیوز به نقل از  بام ايران خبر؛ مصلي امام خميني (ره) شهرکرد با آن گلدسته هاي فيروزه اي رنگش از دور دست نمايان بود کم کم به اين مکان زيبا و معنوي نزديک و نزديک تر ميشدم قلبم به مانند گنجشک ميزد، اشک در چشمانم حلقه زده بود دوست داشتم هرچه زودتر به جمع معتکفين بپيوندم .

از مراسم زيباي اعتکاف دور مانده بودم و حسرت معنويات و خلوتي با خداي خود را مي‌خوردم

با هماهنگي هاي لازم، به قسمت خواهران رفتم، فضايي معنوي و نوراني آنجا حاكم بود، مادران و دختران زيادي معتكف شده بودند، از هر قشر، و از هر سن و سالي، اما آنها با تفاوت‌هاي ظاهري‌شان فقط يك كار انجام مي‌دادند آن هم عبادت بود.

بعضي از خانم‌ها به تنهايي در گوشه اي از مسجد در حال خواندن ادعيه يا قرآن كريم بودند، برخي هم گروهي تشكيل داده بودند و با يكديگر دعا مي‌خواندند. در اين بين تعدادي هم هنوز از خواب بيدار نشده بودند و در آن همهمه و شلوغي آن چنان به خواب رفته بودند كه ناگفته پيدا بود که شب گذشته را بيدار و مشغول عبادت بودند.

در نگاه اول چشمم به دختر جواني خورد که به يكي از ستون‌هاي مصلي تكيه داده بود و زير لب دعايي را زمزمه مي‌كرد و تسبيح در دستانش مي‌چرخيد، نزديكش ‌شدم و خلوتش را بر هم زدم، چهره آرامي داشت، از او نامش را پرسيدم، گفت الهه پنداشته است، سال اولي بود كه به اعتكاف آمده ، خيلي خوشحال از اينكه معتكف شده و اميدوار به اينكه خداوند بزرگ اعتكافش را قبول كند و گناهان گذشته را ببخشد و مرادش را بدهد.

در گوشه اي ديگر از مصلي چشمم به مادر پيري افتاد که مدام دستانش به سوي آسمان بالا و اشک ميريخت دوست داشتم در کنارش بنشينم و کمي با او هم‌کلام شوم اما از طرفي آنقدر زيبا با خداي خود خلوت کرده بود که دلم نيامد خلوت او و خدايش را بر هم زنم.

کمي آن طرف تر چند دختر کم سن و سال با چهره هاي معصوم دور هم نشسته بودند به کنارشان رفتم يکي از آن ها را مورد خطاب قرار دادم و از او سوال کردم از اينکه با اين سن و سال کم معتکف شده اي چه حسي داري؟ خيلي زيبا و دلنشين پاسخم را در يک کلام که خدايم را بيش تر و بهتر بشناسم داد.

او گفت: اعتکاف فرصتي است تا قرآن را با خلوص نيت بخوانم، روزه بگيرم و تمام دعاهايي که مرا به خدايم نزديک مي‌کند تلاوت کنم.

از او پرسيدم وقتي مدرسه‌ها باز شود براي دوستانت از اعتكاف چه مي‌گويي، گفت؛ خيلي به ما خوش گذشت، اينجا حال و هواي ديگري دارد، از آنها مي‌خواهم كه در مراسم‌هاي اعتكاف شركت كنند، مي‌گفت همه آن ها را تشويق ميکنم تا سال ديگر به اعتکاف بيايند.

با آن ها خداحافظي کرده و التماس دعا گفتم و به سمت يک جمع ديگر رفتم و از معنويات اعتکاف و حس و حال آن پرسيدم يکي از آن ها ميگفت پنج سال متوالي است که به اين مراسم مي آيم و اگر خدا قسمت کند سال هاي آينده هم مي آيم.

او ميگفت اعتکاف آرامشي را به من مي دهد که در طول سال آن را نميتوانم حس کنم.

يکي ديگر از آن ها ميگفت: بعد از پايان مراسم اعتکاف حس تولد دوباره به آدم دست مي دهد.

او ميگفت: در مراسم اعتکاف خدا را ميتواني با تمام وجود لمس کني، مهمانش شوي و خودت را در آغوشش جاي دهي.

کم کم به اذان ظهر نزديک شدم رفتم به سوي وضو خانه و بعد از گرفتن وضو خودم را براي خواندن نماز جماعت آماده کردم.

بعد از خواندن نماز من هم با خداي خود کمي خلوت کردم حس خوبي بود مدام حسرت اين را ميخوردم که چرا زودتر براي رفتن به اين مراسم معنوي ثبت نام نکردم از خدا عاجزانه خواستم که عمري را به من بدهد که بتوانم در سال هاي ديگر من هم در گوشه اي از مسجد با او خلوت کرده و عاشقي کنم.

بعد از کلي راز و نياز با خداي خود و التماس دعا از معتکفين آنجا را ترک کرده و به سوي خانه بازگشتم .

گزارش: مرضيه عالي پور هفشجاني

انتهای پیام1026ج/530ب
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما

خبرهای مارا در پیام رسان های زیر دنبال کنید

تاريخ:

دوشنبه ۱۴ بهمن ۱۳۹۸

ساعت:

۲۰:۱۹:۲۴

3 Feb 2020