۰
plusresetminus
تاریخ انتشارپنجشنبه ۲۲ آبان ۱۳۹۳ - ۱۱:۴۹
کد مطلب : ۱۸۹۳۰

تو را نيز عاشورايي است و کربلايي که تشنه خون توست و انتظار مي‌کشد

و تو اي آن که در سال شصت و يکم هجري هنوز در ذخاير تقدير نهفته بوده اي و اکنون در اين دوران جاهليت ثاني و عصر توبه بشريت، پاي به سياره زمين نهاده اي نوميد مشو که تو را نيز عاشورايي است و کربلايي که تشنه خون توست و انتظار مي کشد.
تو را نيز عاشورايي است و کربلايي که تشنه خون توست و انتظار مي‌کشد
به گزارش جهانبین‌نیوز به نقل از سامان ما ، يکي از قوانين علم فيزيک مي گويد که امواج صوتي بعد از توليد هرگز از بين نمي روند و دائما در حال حرکت هستند.

حتي امکان اين هست که دستگاهي طراحي و ساخته شود که بتواند اين امواج را از دوران گذشته دريافت کند.

از زماني که به اين قانون آگاه شدم فکري مرا به خود مشغول نموده است .صداهايي در گوشم طنين انداز مي شودنکند خيالاتي شده ام شايد هم در اثر تلقين اين گونه شده باشم خوب که گوش مي کنم صداي شيهه ي اسبي بي سوار و هلهله هاي جمعيتي فراوان را مي شنوم صداي کودکاني را که جيغ مي کشند و با پاهاي برهنه هراسان به اطراف مي گريزند .

صداي فرياد زنان، گريه و شيون، انگار اين صداها از يک دشت وسيع که فاصله چنداني هم با من ندارد مي آيد.

دقيق تر که مي شوم يک صدا از ميان همه ي اين شلوغي ها با لحن عجيبي توجه من را به خود جلب مي کند آيا کسي هست مرا ياري کند؟

به نقطه اي خيره مي شوم اين سوال برايم آشنا ست بارها آن را در روضه هاي آقا شنيده بودم .

اما حالا ...خودم آن را مي شنوم باورم نمي‌شود يعني اين صداي امام حسين(ع) است؟ نکند زمان به عقب برگشته باشد؟دهم محرم سال ۶۱هجري.

سراسيمه مي دوم سمت قفسه کتاب ها به تقويم نگاه مي کنم در ميان اعداد و روزها هفته و تقويم قمري و ميلادي گم مي شوم به خودم مي گويم: دختر مگر ديوانه شده اي؟ اين چيز ها فقط در فيلم ها اتفاق مي افتد بازگشت زمان آن هم به ۱۳۷۴سال قبل؟ امکان ندارد اما ذقضيه به اين جا ختم نمي شود ندايي ديگر به گوشم مي رسد :(کل يوم عاشورا و کل ارض کربلا) واي خداي من دارم ديوانه مي شوم اصلا سر در نمي آورم دوباره تقويم را مي گردم اما نشانه يا اثري از اعداد ۱۰،۶۱، محر م و عاشورا نميبينم چه کار کنم ؟اگر واقعا همان واقعه باشد و امام مرا به ياري بطلبد چه کنم؟

من که هنوز براي مردن آماده نشده ام ؟براي خودم آرزوها دارم .مي خواهم صاحب خانه و فرزند بشوم درسم را تمام کنم به مسافرت بروم....آرزوهايم مثل يک حلقه فيلم از جلوي چشمانم عبور مي کنند .

ذهنم به بدرقه شان مي رود اما باز اين صداست که مرا به خود مي آورد.عقل مي گويد بمان و عشق مي گويد برو و اين هر دو عقل و عشق را خداوند آفريده است تا وجودانسان در حيرت ميان عشق و عقل معنا شود.

خدايا بروم؟ نروم؟ چه کار کنم؟ اگر خانواده ام با من همراه نشود چه؟ اين افکار مرا آنقدر با خود برده بود که متوجه صداي زنگ تلفن همراهم نبود.

وقتي به خود آمدم و خواستم جواب بدهم قطع شد.

دوستم مريم بود ده تماس بي پاسخ داشت بي درنگ شماره اش را گرفتم تا تلفن را جواب داد خواستم اتفاقاتي را که برايم رخ داده بود تعريف کنم اما انگار او از من عجول‌تر بود و بي طاقت تر.

از او پرسيدم که چه شده است؟ انگار که بغضي راه گلويش را بسته باشد با صدايي گرفته گفت: زودتر آماده شو . قرار است امروز در ميدان اصلي شهر تجمع کنيم . دليلش را پرسيدم . بغض مريم ترکيد و با گريه گفت: تلويزيون را روشن کن مگر نديدي که امروز فتنه گران چه کردند مگر نديدي که به پرچم امام حسين(ع) توهين کردند و آتش زدند گوشي تلفن از دستم افتاد دوباره همان صداها و شلوغي ها و همهمه ها برايم تکرار شد.

تصميمم را گرفته بودم هر چه مي خواهد بشود، بشود.

تند تند لباس هايم را پوشيدم و به راه افتادم در تمام مسير اين جمله ها تمام ذهنم را تسخير کرده بود.

قافله عشق در سفر تاريخ است و اين تفسيري است بر آن چه فرموده اند :(کل يوم عاشورا و کل ارض کربلا) اين سخني است که پشت شيطن را مي لرزاند و ياران حق را به فيضان دائم رحمت او اميد وارمي کند ..وتو اي آن که در سال شصت و يکم هجري هنوز در ذخاير تقدير نهفته بوده اي و اکنون در اين دوران جاهليت ثاني و عصر توبه ي بشريت ،پاي به سياره ي زمين نهاده اي نوميد مشو که تو را نيز عاشورايي است و کربلايي که تشنه ي خون توست و انتظار مي کشد تا تو زنجير خاک از پاي اراده ات بگشايي و از خود و دلبستگي هايش هجرت کني و به کهف حصين لازمان ولا مکان ولايت ملحق شوي و فراتر از زمان و مکان خود را به قافله ي سال شصت و يکم هجري برساني ودر رکاب امام عشق به شهادت رسي.

مريم صداقت کارشناس ارشد حوزه

۱-سيد مرتضي آويني ،فتح خون
۲-همان ص 41

انتهای پیام/
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما

خبرهای مارا در پیام رسان های زیر دنبال کنید

تاريخ:

شنبه ۷ دی ۱۳۹۸

ساعت:

۱۹:۴۷:۲۸

28 Dec 2019